جدول جو
جدول جو

معنی بره را - جستجوی لغت در جدول جو

بره را
سوراخ و هواکش زیر تنور، محل عبور گوسفند در آغل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بچه زا
تصویر بچه زا
ویژگی جانوری که قبل از تولد در رحم مادر رشد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهلیا
تصویر برهلیا
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره بره
تصویر بره بره
خراش دار، شیاردار، چیزی که دارای بریدگی ها یا شیارهای ریز باشد
فرهنگ فارسی عمید
(بُرْ رَ / رِ بُرْ رَ/ رِ)
دارای شیارهای موازی. ناصاف و ناهموار. شکاف دار. (فرهنگ لغات عامیانه).
- بره بره شدن، دارای شیارهای موازی گشتن چنانکه در جاده های خاکی، ابر و شیر و امثال آن. به قطعاتی از هم جدا شدن. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ دِهْ)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوب و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی سردسیربخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعۀ اعلا مرکز دهستان و 36هزارگزی خاور راه شوسۀ رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان صفائیۀ بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. دشت و گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ رَ / رُو)
در تداول مردم قزوین، نوعی انگور. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است نوزده فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فلاحی به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
قریه ای است فرسنگی بیشترمیانۀ شمال و مغرب اشفایقان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه.
- امثال:
وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف).
بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ رو)
خوشگلی. جمال. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکّب از: بر + راه، براه. در راه. در طریق:
از شیر و گوزن و گرگ و روباه
لشکرگاهی کشیده بر راه.
نظامی (لیلی و مجنون ص 167)،
- بر راه کسی رفتن، اقتباس. (تاج المصادر بیهقی)،
-
لغت نامه دهخدا
(کَ /کِ شَ دَ / دِ)
که بچه زاید. بچه زاینده. صفت آن جانوران که بچه زایند. (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 188)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ فَ)
دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند. سکنۀ آن 304 تن. آب آن از رود خانه تویسرکان و قنات و محصول آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ کُ)
دهی از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شهری است (به هندوستان) بزرگ و بانعمت. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ هَِلْ)
به یونانی رستنیی باشد که آنرا رازیانه گویند و معرب آن رازیانج است. (از برهان). رازیانه. (الفاظالادویه). بذرالرازیانج. (اختیارات بدیعی). تخم رازیانه. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به رازیانه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ)
برهنگی: عمل به اخلاص آن وقت توان کرد که از چهار چیز نترسی گرسنیا و برهنیا ودرویشی و خواری. (کیمیای سعادت). یکی از انبیا بیست سال به گرسنیا و تشنیا و برهنیا و بلاء... بسیار مبتلی بود و دعا می کرد اجابت نمی بود. (کیمیای سعادت)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ رَ)
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج. سکنۀ آن 165 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پِ رِ)
قسمی مرغابی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از لله را
تصویر لله را
خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه پا
تصویر بنه پا
آنکه بنه (قشون) را نگهبانی کند
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی که تولید مثل آنها بوسیله نوزادیست که در داخل شکم مادر (رحم) قسمتی از رشد و نمو خود را پس از تشکیل تخم میگذراند. در انسان سلول تخم پس از تشکیل تخم مدتی بالغ برنه ماه رشد خود را در داخل رحم میگذراند. یا بچه زایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهلیا
تصویر برهلیا
یونانی تازی شده رازیانه از گیاهان دارویی رازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
زنده زا
متضاد: تخم زا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برادرزاده
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشی کردن به آب راه های زمین شالیزاری، مزد آبداری، سود
فرهنگ گویش مازندرانی
ناسزار، توهین، سخن بیهوده
فرهنگ گویش مازندرانی
بله خیر پاسخ، درخواست پاسخ سؤال
فرهنگ گویش مازندرانی
راه پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
محل دوشیدن گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی